جشنواره «سینماحقیقت» از آن دست رویدادهایی است که اگر نبود، خلأ آن بهروشنی احساس میشد، اما حالا که هست، هنوز آن گونه که باید دیده، فهمیده و جدی گرفته نشده است. این مهجور ماندن نه از جنس کمکاری صرف برگزارکنندگان است و نه فقط نتیجه ضعف اطلاعرسانی؛ مسئله عمیقتر و فرهنگیتر از این حرفهاست. سینماحقیقت در نقطهای ایستاده که هم ظرفیت شکلدهی به گفتوگوی فرهنگی را دارد و هم در معرض سادهسازی، تقلیل و حتی نادیده گرفتن است.
مستند، بهعنوان مدیومی که جشنواره بر آن تکیه دارد، ذاتاً حامل نوعی «فرهنگ دیدن» است؛ دیدنی که نه بر مبنای سرگرمی، که بر پایه مواجهه، تأمل و گاه پرسشگری شکل میگیرد. در فضای فرهنگی ایران که تصویر اغلب یا در خدمت تبلیغ است یا مصرف سریع، مستند هنوز یک ژانر راحت و بیدردسر محسوب نمیشود. سینماحقیقت دقیقاً در همین گرهگاه ایستاده است: جایی میان تصویر و مسئولیت، روایت و واقعیت، هنر و فرهنگ. همین موقعیت است که آن را به رویدادی بالقوه اثرگذار تبدیل میکند، حتی اگر بالفعل شدن این اثرگذاری هنوز کامل نباشد.
اگر جشنوارههای مشابه را در سطح جهانی در نظر بگیریم، آنها معمولاً فقط محل نمایش فیلم نیستند؛ بلکه به سکوهایی برای گفتوگوهای فرهنگی، شکلگیری شبکههای اجتماعی- حرفهای و حتی تأثیرگذاری بر سیاستهای فرهنگی بدل شدهاند. در چنین نمونههایی، مستند نه صرفاً «ثبت واقعیت»، بلکه ابزاری برای بازاندیشی فرهنگی تلقی میشود. سینماحقیقت نیز از نظر محتوایی کم از این نمونهها ندارد: موضوعات اجتماعی، تاریخی، هویتی و حتی بینفرهنگی در بسیاری از آثار آن پررنگاند. با این حال، پیوند میان این آثار و فضای عمومی فرهنگ هنوز سست است؛ گویی فیلمها دیده میشوند، اما وارد چرخه گفتوگوی فرهنگی نمیشوند.
یکی از ظرفیتهای مهم جشنواره، امکان بازنمایی تنوع فرهنگی ایران است؛ تنوعی که در سینمای داستانی کمتر مجال بروز مییابد. مستندهای حاضر در سینماحقیقت اغلب به حاشیهها، اقلیتها، زیستبومهای کمتر دیده شده و روایتهای غیررسمی میپردازند. این ویژگی، در سطح فرهنگی، میتواند به تقویت درک متقابل، کاهش کلیشهها و حتی بازسازی تصویر «دیگری» در درون جامعه کمک کند. اما این ظرفیت زمانی فعال میشود که جشنواره بتواند مخاطب فرهنگی خود را فراتر از حلقه محدود حرفهایها گسترش دهد؛ امری که هنوز به طور جدی محقق نشده است.
کمرنگ بودن پیوند جشنواره با سیاستگذاری فرهنگی
از منظر فرهنگی، دفاع از رویکردهای سینماحقیقت به معنای نادیده گرفتن ضعفها نیست. اتفاقاً برعکس، هر چه این جشنواره را جدیتر بگیریم، ضرورت نقد آن هم بیشتر میشود. یکی از چالشها، تمرکز بیش از حد بر خودِ رویداد و کمتر توجه کردن به «پس از جشنواره» است. فیلمهایی که میتوانند در دانشگاهها، مراکز فرهنگی یا حتی در گفتوگوهای بیننسلی نقشآفرین باشند، اغلب پس از پایان جشنواره به سکوت میروند. این گسست، از منظر فرهنگی به معنای هدر رفتن سرمایه نمادین جشنواره است.
چالش دیگر، کمرنگ بودن پیوند جشنواره با سیاستگذاری فرهنگی است. در حالی که مستندها میتوانند دادههای زیسته و روایتهای عمیقی از مسائل اجتماعی ارائه دهند، این محتواها کمتر به زبان قابل استفاده برای نهادهای فرهنگی ترجمه میشوند. سینماحقیقت میتواند ـ و شاید باید ـ نقش واسطهای میان هنرمند، پژوهشگر و سیاستگذار ایفا کند؛ نقشی که مستلزم بازتعریف مأموریت فرهنگی جشنواره است، نه صرفاً گسترش برنامهها.
راهکارها الزاماً پرهزینه یا شعاری نیستند. تقویت بخشهای گفتوگومحور، ایجاد پیوندهای پایدار با مراکز آموزشی و فرهنگی، توجه جدی به آرشیو و دسترسی فرهنگی به آثار میتواند به تدریج جایگاه جشنواره را از «رویداد سالانه» به «نهاد فرهنگی مؤثر» ارتقا دهد. مهمتر از همه، پذیرفتن این نکته است که سینماحقیقت اگر قرار است حقیقت را جدی بگیرد، باید خود نیز در معرض پرسش و بازاندیشی مداوم باشد.سینماحقیقت هنوز فرصت دارد؛ هم برای دیده شدن، هم برای اثرگذاری. این جشنواره نه قربانی کمبود استعداد است و نه فقر موضوع. آنچه بیش از همه به آن نیاز دارد، نگاه فرهنگی عمیقتر به خود جشنواره است؛ نگاهی که آن را نه فقط بهعنوان ویترینی از مستندها، بلکه بهمثابه یک امکان فرهنگی در حال شدن ببیند.
خبرنگار: مریم سلیمی



نظر شما